مسافرکش بدون مسافر داشته میرفته یهو کنار خیابون یه مسافر مرد با قیافه ی مذهبی میبینه کنار میزنه سوارش میکنه ، مسافر صندلی جلو میشینه
یه دقیقه بعد مسافر از راننده تاکسی میپرسه : آقا منو میشناسی ؟
راننده میگه : نه
در این زمان راننده برای یک مسافر خانم که دست تکان میده نگه میداره
خانومه عقب میشینه
مسافر مرد از راننده دوباره میپرسه منو میشناسی ؟
راننده میگه : نه. شما ؟
مسافر مرد میگه : من عزرائیلم
راننده میگه : برو بابا هالو گیر آوردی ؟
یهو خانومه از عقب به راننده میگه : ببخشید آقا شما دارین با کی حرف میزنین ؟!!!
راننده تا اینو میشنوه شوکه میشه ترمز میزنه و از ترس فرار میکنه .
بعد زنه و مرده با هم ماشینو میدزدن… نمی دونم چرا ، اما با شنیدن این داستان ناخودآگاه یاد این جمله حکیم ارد بزرگ افتادم : در برف ، سپیدی پیداست . آیا تن به آن می دهی ؟ بسیاری با نمای سپید نزدیک می شوند که در ژرفنای خود نیستی بهمراه دارند .
دوستی می گفت می خواهم داستان واقعی برایت تعریف کنم و گفت:
مسافرکش بدون مسافر داشته میرفته یهو کنار خیابون یه مسافر مرد با قیافه ی مذهبی میبینه کنار میزنه سوارش میکنه ، مسافر صندلی جلو میشینه
یه دقیقه بعد مسافر از راننده تاکسی میپرسه : آقا منو میشناسی ؟
راننده میگه : نه
در این زمان راننده برای یک مسافر خانم که دست تکان میده نگه میداره
خانومه عقب میشینه
مسافر مرد از راننده دوباره میپرسه منو میشناسی ؟
راننده میگه : نه. شما ؟
مسافر مرد میگه : من عزرائیلم
راننده میگه : برو بابا هالو گیر آوردی ؟
یهو خانومه از عقب به راننده میگه : ببخشید آقا شما دارین با کی حرف میزنین ؟!!!
راننده تا اینو میشنوه شوکه میشه ترمز میزنه و از ترس فرار میکنه .
بعد زنه و مرده با هم ماشینو میدزدن… نمی دونم چرا ، اما با شنیدن این داستان ناخودآگاه یاد این جمله حکیم ارد بزرگ افتادم : در برف ، سپیدی پیداست . آیا تن به آن می دهی ؟ بسیاری با نمای سپید نزدیک می شوند که در ژرفنای خود نیستی بهمراه دارند .
جالب بود
سلام
میشه با هم تبادل لینک کنیم؟؟
وای چه جالب
من هم اگر جای راننده تاکسی بودم فرار می کردم
البته اگر غش نکنم
من اکه جای راننده بودم وایمستادم تا عزرائیل جونمو بکیره راحت بشم
من اگر جای راننده بودم عزرائیل رو می کشتم تا دنیا از دستش خلاص بشه
ازش حال کردم.کار خودتونه؟
سلام.
آره جالب بود . رانند تاکسی هم خیلی پرت بوده .........
عجبا ! قشنگ بود.
میدونی جیگر ما ایرانی ها بد گرفتار خرافات هستیم.جالب بود فدات.
بیچاره مرده.چقد جامعه نا امن شده
من میترسم
خوب وای می ستاد سر جاش تا بمیره
اگه من بودم این کار رو می کردم البته اگه تا اون موقع سکته نمی کردم
قشنگ بود.اما تصویر یا حس وجود نداشت تو داستان.خیلی کلی بیان کردین این سبک داستانها جزییاتش جذابش میکنه
www.nouvelle.ir.منتظر نظرات سازندتوون هستیم.
سلام جالب
دمت گرم با حال بود .
خیییییییییییییلی با حال بود.
جالب بود مرسی
وای ی ی ی ی ی ی خیلی ترسیدم خوبه که ماشین ندارم و دیگه نمی خوام
منومیشناسی من عزرایلم.
جالب بود ولی عزراییل که ترس نداره.با فرار کردنم نمیشه ازش دور شد.
هیچ جالب نبود بی ارزش هم بود
he.kheily tarsnak bood
آقا حبیب خجالت داره!
عزرائیل نه (حضرت عزرائیل)
ایشون فرشته خداست مثل حضرت جبرئیل شما در باره ایشونم اینجوری حرف میزنین؟!!!
سلام خوب بود ولی به قول بنده خدا کاش این چیزا رو به سخره نمیگرفتیم
عالی بود.مردم ازخنده.
جالب بود البته من این داستان رو وقتی دوم راهنمایی بودم از دبیر دینی مون شنیده بودم . حسن داستانت این بود که منو برد به دوران مدرسه مرسی
خیلی ترسناک بود مغلوقم بود ناجور
متاسفانه مردم ما اینقدر ساده هستند که این داستانهای دروغ و چرت و چرت و باور میکنند متاسفام
باهال بود فدات
باهال بود فدات
جالب بود ولی انگار داشتم اس میخوندم خیلی کم بود
تا بحال آدم ترسوى مثل این راننده ندیده بودم.
اما خیلى بحال بود.
اول صبحی بهم حال دادی.گرفته بودم.
یارو خیلی احمق بوده ولی زنه و مرده هم ،هم خوب مردم ما رو شناختن هم خیلی خوب ازش استفاده کردن
لاال
خوب بود:-)
چه ساده لوح
جالب بود تا بقیه عبرت بگیرند
عالی بود
خوب ببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببییییییییییییییییییییییییییییییییدددددددددددددددددددددد مش رمضون
عزرائیل که ترس نداره
جالب بود عزرائیل دنبال همه مامیاد
are man ghablan indastano shenide boodam khodai kare bahali mikardan dg.. age dastyar bekhan khodam be shakhse davtalabam
جالب بود
جالب بود.... ولی اون دو تا تاکسی به چه دردشون میخوره
من که خدایی ترسیدم