اَردَوان سوم، هجدهمین شاه ایران از خاندان اشکانی (40 سال قبل از میلاد) به پسرش
وَردان گفت : از آرزوهایت بگو
وردان پس از کمی سکوت گفت دوست دارم ناوگانی از
کشتی های بزرگ بسازم و در "ابر دریا" ها (اقیانوسها) بدنبال جاهای ناشناخته باشم
.
پدر لبخندی زد و گفت : با یک کشتی هم می توان این سفر را رفت
وَردان گفت
این آرزوی آخرم هست
و اردوان خندید و گفت پس بعد از مرگ من این سفر را می روی
...؟
وردان گفت سایه شما همیشه بر سر ماست .
اردوان گفت پسرم یک پادشاه باید
پیش از آنکه به آرزو های خویش فکر کند باید به خواست مردمش و نیازهای کشورش
بیاندیشد . وقتی شب و روزت را درمان دردهای مردم پر کرد یادت خواهد رفت که چه می
خواسته ایی و در غیر اینصورت ، با آرزوهایت به خود و مردم کشورت لطمه خواهی زد
.
اندیشمند کشورمان حکیم ارد بزرگ می گوید : آرمان ما نباید موجب نابودی دیگران گردد
آرمانی ارزشمند است که بهروزی ما و دیگران را در پی داشته باشد .
اردوان دست بر
شانه وردان نهاد و گفت پادشاهی یعنی فداکاری برای مردم ، همین .
اما شاید حرف
اردوان سوم را وردان نمی توانست بفهمد ...
تقدیر ایران زمین بر آن گشت که وردان
پس از شهادت پدر خود اردوان سوم در نبرد با رومیان ، با این که مجلس مهستان به
پادشاهی اش رای داد ، اما به پایتخت نرسیده توسط "گودرز" پسر "گیو" پادشاه گرگان ،
از پادشاهی خلع گشت ...