داستانهای کوتاه

داستان کوتاه ، DASTAN KOTAH . dastan kotah . dastane kotah . داستان کوتاه درمورد والدین . dastanhaye kotah . غصه های کوتاه فردوسی . dastan tarikhi . داستان درمورد محبت مادر . dastan kootah . داستان های کوتاه تاریخی . 16,432,352

داستانهای کوتاه

داستان کوتاه ، DASTAN KOTAH . dastan kotah . dastane kotah . داستان کوتاه درمورد والدین . dastanhaye kotah . غصه های کوتاه فردوسی . dastan tarikhi . داستان درمورد محبت مادر . dastan kootah . داستان های کوتاه تاریخی . 16,432,352

داستان کوتاه : میرزا آقاخان نوری ، نماد مزدوری

دوستی گفت این جمله ارد بزرگ بسیار افراطی است و دور از واقع به ذهن می رسد . گفتم کدام جمله و او هم این جمله را نشانم داد : (آنکه به سرنوشت میهن و مردم سرزمین خویش بی انگیزه است ارزش یاد کردن ندارد .)
و ادامه داد همه نسبت به کشورشان احساس مسئولیت می کنند مگر غیر از این هم میتواند باشد ؟!
کمی فکر کردم و ماجرای "میرزا آقاخان‌ نوری" (۱۲۲۲ هجری - ۱۲ شوال ۱۲٨۱ هجری ) که یکی از عوامل موثر در قتل امیر کبیر و جانشین او نیز شد به یادم آمد . به او گفتم : مری‌ شیل، همسر کلنل‌ شیل‌ سفیر انگلیس‌ در زمان‌ امیرکبیر می نویسد: پس‌ از عزل‌ امیرکبیر، و تـصـمـیم‌ ناصرالدین‌ شاه‌ به‌ واگذاری‌ صدارت‌ به‌ میرزا آقاخان، شاه‌ سه‌ روز آقاخان‌ را در کاخ‌ سلطنتی‌ زندانی‌ کرد و از وی‌ خواست‌ که‌ یکی‌ از دو راه‌ را انتخاب‌ کند: قبول‌‌ صدراعظمی شاهنشاه‌ و یا ادامه‌ دادن‌ به‌ نوکری‌ سفارت انگلیس ! . میرزا آقاخان هم برای‌ روشن شدن سرنوشت خود و رهایی‌ از زندان کاخ ... پیامی‌ برای کلنل شیل‌ فرستاد تا بهترین راه را انتخاب کند جواب‌ سفیر انگلیس‌ این‌ بود: مسلماً‌ قرار داشتن‌ در تحت‌ حمایت‌ انگلیس‌ از تاج‌ کیانی‌ هم‌ برتر است، ولی‌ چون‌ میرزا آقاخان‌ جهت‌ صدراعظمی‌ ایران‌ برگزیده‌ شده‌ بهتر است‌ خودش‌ در این‌ باره‌ تصمیم‌ بگیرد .
و به‌ این‌ ترتیب‌ نظر شاه‌ تأمین‌ شد و میرزا آقا خان نوری‌ با دست‌ کشیدن‌ ظاهری از نوکری انگلیس ، صدارت‌ را از آن‌ خود ساخت.
آن دوست متعجب شده و گفت باز هم در مورد میرزا آقا خان بگو و ادامه دادم :
نکته جالب اینجاست که میرزا آقاخان نوری ، در ماه های آخر دوران‌ صدر اعظمی که خورشید شکوه و جلالش را کم فروغ می دید با روسیه هم هم آواز شد و به‌ همین‌ خاطر پس‌ از برکناریش‌ ، تزار روسیه بارها از شاه‌ خواست که جان جناب میرزا آقا خان در امان بماند و خونش ریخته نشود .

آن دوست پس از شنیدن وصف میرزا آقا خان گفت واقعا حکیم ارد بزرگ چه زیبا و بجا گفته است : آنکه به سرنوشت میهن و مردم سرزمین خویش بی انگیزه است ارزش یاد کردن ندارد ...



داستان کوتاه : افروز و آسیمن

اردوان پنجم (اشک بیست و نهم) بیست و هشتمین و آخرین شاه ایرانزمین از دودمان اشکانی است .
در سال 217 میلادی "کاراکالا" (قیصر امپراتوری روم) سفیری به ایران فرستاد و دختر پادشاه کشورمان را برای خود خواستگاری کرد .
اردوان پادشاهی نرم خو و خواستار صلح بود و به این خاطر ، این ازدواج را مایه دوستی دو ملت دید لذا این درخواست را پذیرفت .
روزی که قرار بود قیصر روم به پایتخت ایران بیاید "آسیمن" دختر اردوان در دلش آشوب و دلهره غوغا می کرد و تنش می لرزید چون خبر رسید قیصر روم در نزدیکی پایتخت است پادشاه و بزرگان خواستند به استقبال قیصر از شهر خارج شوند ابتدا پادشاه خواست آسیمن را نیز با خود ببرد اما وقتی حال او را آنگونه دید منصرف شد.
قیصر روم کاراکالا خصلت واقعی غربی ها را به خوبی دارا بود او با لشکری عظیم ناگهان بر سر بزرگان و ریش سفیدان ایرانی هجوم آورد و همه را از دم تیغ گذرانید خوشبختانه پادشاه ایران توسط جان برکفانش از این مهلکه جان سالم بدر برد .
اردوان پنجم نباید به دشمن خویش اعتماد می نمود و به قول حکیم ارد بزرگ : دشمن ! دشمن است ، فریب زبان چرب دشمن را مخور .
روز بعد اردوان به سپه سالارانش گفت : پیش از چیدن سیب های سرخ از باغ های میهن ، سر قیصر روم را خواهم چید !
چند روزی گذشت امپراتور ایران در حال جمع کردن سپاه عظیمی بود ، که "افروز" ( یکی از نجبای پارت ) اجازه دیدار خواست .
افروز در مقابل پادشاه ایران سبدی که مخصوص چیدن سیب است گذاشت . چون نگهبانان بسته پارچه ایی داخل آن را برداشتند با حیرت سر کاراکالا قیصر و امپراتور روم را دیدند .
افروز گفت این سیب پوسیده را از نزدیکی شهر "حران" چیدم .
چندی بعد ، هنگامی که زمان چیدن سیب های سرخ فرا رسیده بود ، افروز بر پشت خویش سبد بزرگ حمل سیب را بسته بود و همسرش آسیمن سیب ها را با ظرافت می چید و در آن می نهاد !

آری افروز داماد امپراتور ایرانزمین اردوان پنجم شده بود ...



داستان کوتاه : ویشکا و همسرش سورنا

ویشکا از جنگاوران زن ایرانزمین در دودمان اشکانیان است ، که به خاطر نشان دادن لیاقت در زمان ارد دوم به درجات بالای ارتش دست یافته بود. به همسرش سورنا گفت با کناره گیری سرورمان ارد (دوم) از پادشاهی ، شما هم از ارتش کناره گرفته اید مارک آنتوان (یکی از سه زمامدار حکومت سه نفره امپراتوری روم و حکمران مصر) قصد حمله به کیان امپراتوری ایرانزمین را دارد و شما رومیان را قبلا در "حران" شکست داده اید . سورنا پاسخ داد پس از کناره گیری ارد پادشاه کشورمان و روی کار آمدن فرهاد (چهارم) دیگر دستم به شمشیر نمی رود هر کاری را ، شوقی لازم است و این شوق دیگر در من نیست . ویشکا گفت چه شوقی مهمتر از حفظ خاک کشورمان .
سورنا گفت دو طرف شمشیربُرنده است اما شمشیر من تنها یک لبه دارد لبه دیگر آن پادشاهی است که از حکمرانی چشم فرو بسته ، شمشیر من هم دیگر شمشیر نیست ، اما تو می توانی همچون گذشته برای کشورمان در ارتش باقی بمانی . ویشکا ، فرهاد چهارم را در جنگ با قیصر روم مارک آنتوان یاری داد و پس از شکست خفت بار رومیان که به شانزده هزار کشته منجر شد و رومیان به شمال دریای سیاه (حدود اکراین امروزی ) فراری شدند ویشکا نیز از ارتش کنارگیری گرفت .
حکیم ارد بزرگ می گوید : ( ستایش گران میهن ، زنان و مردان آزاده اند ). ویشکا و سورنا نماد چنین آزادگانی هستند .
اوج شکوه اشکانیان همزمان با پادشاهی ارد دوم بود، همان کسی که افسران خویش را آنگونه عزیز می داشت که فرزندانش هستند .


یادآوری : سورنا و ویشکا دو بار جان فرهاد چهارم ، پادشاه ایران را از ترور رومیان نجات دادند . که بار دوم به قیمت جانشان تمام شد و آنها به وسیله مزدوران رومی کشته شدند . قتل سورنا بدست ارد دوم ساخته و پرداخته تاریخ نویسان مغرضی همچون گیریشمن فرانسوی بوده و آری از حقیقت می باشد چرا که ارد دوم دو سال قبل از سورنا در انزوا و تنهایی مُرد . البته اروپاییها همانند همیشه برای چسباندن برچسب وحشیگری که خصلت خود آنهاست به ایرانیان ، مرگ ارد دوم را نیز به گردن فرزندش فرهاد چهارم افکندند !...



داستان کوتاه : کلنل محمدتقی خان پسیان : قطرات خونم نام ایران ...

کلنل محمدتقی خان پسیان : قطرات خونم نام ایران را خواهد نوشت


نهم مهرماه هر سال ، باید به یاد کلنل محمدتقی خان پسیان بود در این روز او سرش را برای رفع فساد از میهن عزیزمان از دست داد . او خود قبل از آنکه سرش را مفسدان و غارتگران از بدن جدا کنند گفته بود : مرا اگر بکشند قطرات خونم نام ایران را خواهد نوشت و اگر بسوزانند خاکسترم نام وطن را تشکیل خواهد داد.

- گفته می شود زمانی ، شخصی را که وابستگی اش به قوام‌السلطنه (نخست وزیر وقت و هدایت کننده قتل کلنل) بر کلنل پوشیده نبود را خواستند به هر قیمتی به دفترش به عنوان پیشکار وارد کنند ، کلنل آن فرد را به اتاقش خواست و از او پرسید اگر صلاح بدانی به خاطر من دروغ خواهی گفت ؟! آن شخص که می خواست دل کلنل را به هر شکلی بدست آورد گفت آری من برای خدمت به شما حاضرم دروغ هم بگویم مهم صلاح دید شماست ! ...
کلنل خندید و گفت احتمالا آدرس دفتر قوام السلطنه را با من اشتباه گرفته ایی و با پشت دست مسیر در خروجی را به او نشان داد . حکیم ارد بزرگ متفکر و اندیشمند برجسته کشورمان می گوید : ( رَد راستی ، رَد خویشتن است ) . همین پاکی و وارستگی کلنل پسیان موجب خشم قوام السلطنه و دیگر دولتمردان شد . تا جایی که سر این سرباز شجاع وطن را از تن جدا ساختند .
پیکر پاک کلنل محمدتقی خان پسیان در کنار قبر پادشاه سترگ ایرانزمین نادر شاه افشار در مجموعه ی باغ نادری مشهد به خاک سپرده شد، در تشییع جنازه او در سال ۱۳۰۰ خورشیدی عارف قزوینی شعری برای سنگ قبر وی سرود .
این سر که نشان سرپرستی‌ست --- امروز رها ز قید هستی‌ست
با دیدهٔ عبرتش ببینید --- کاین عاقبت وطن‌پرستی‌ست