داستانهای کوتاه

داستان کوتاه ، DASTAN KOTAH . dastan kotah . dastane kotah . داستان کوتاه درمورد والدین . dastanhaye kotah . غصه های کوتاه فردوسی . dastan tarikhi . داستان درمورد محبت مادر . dastan kootah . داستان های کوتاه تاریخی . 16,432,352

داستانهای کوتاه

داستان کوتاه ، DASTAN KOTAH . dastan kotah . dastane kotah . داستان کوتاه درمورد والدین . dastanhaye kotah . غصه های کوتاه فردوسی . dastan tarikhi . داستان درمورد محبت مادر . dastan kootah . داستان های کوتاه تاریخی . 16,432,352

داستان کوتاه : ته این جاده کجاست ؟؟؟

شش هفت سالم بود به گمانم . توی مینی بوسِ درب و داغانِ میزرا ماستی (میگویند توی بچگی اش با سر رفته بود توی ظرف ماست )نشسته بودیم و داشتیم میرفتیم روستا . من بودم و مامان . یک خانومی که مامان میشناخت و من نمیشناختمش روی صندلی کناری نشسته بود. مامان هم از سرِ مهر مادری و از ترس جان ته تغاری اش من را گذاشته بود روی پای خودش . گرم صحبت با غنچه خانوم بود و من غرق تماشای جاده .

پرده ی چرک و زبر سبز رنگ را نگه داشته بودم و اطراف را دید میزدم . یکهو دیدم مینی بوس ایستاد . حالا کجا ؟ سرِ یک راه خاکی و فرعی . پیرمردی که پشت سرمان نشسته بود هن و هن کنان پیاده شد و رفت . من تا خودِ روستا از مادرم پرسیدم : اون راه به کدوم کشور میرسید ؟ و مادرم و آن زن تا خودِ روستا به حرف هایم خندیدند ...

هفده سال از آن زمان میگذرد و من هربار از آنجا رد میشوم فکر میکنم واقعا اگر روزی قصدِ خارج رفتن کنم میروم و همان راه را ادامه میدهم . کوه نوردی میکنم . شنا میکنم .اگر ناچار باشم پرواز هم میکنم، میخواهم بدانم تهش به کجا میرسد ... این جاده خاکی برای من شد رودخانه و من هم در آن جاری شدم . چون به این جاری شدن نیاز داشتم هنوزم نیاز دارم ! آره خیلی خیالاتی شدم به قول حکیم ارد بزرگ : پرسش های کودکان را اگر بی پاسخ بگذاریم آنها خیال پرور و درونگرا می شوند .




dastan kootah  . dastan kotah  . داستان های کوتاه . www.dastan kotah.of . داستانک پدر و مادر . حکایتی درباره پدرومادر  . یک داستان کوتاه از فردوسی . داستان ناب حکیم . داستان درموردایران . داستان های کوتاه درباره پدر . داستانی کوتاه در بارهی ایران . dastan kotah farsi  . داستانی درمورد والدین و کودکان . داستان نادر شاه . حکایت های کوتاه فردوسی . داستان در مورد تشکر از والدین . یک دستان کوتاه مادر و پدر  . داستان های کوتاه اساطیری ایرانی . دانلود فیلمی کوتاه از مادر بزرگی که داستان می گوید . dastanhaye kotah farsi . داستان در مورد پدر و مادر . داستان کوتاه برای مادر . داستان کوتاه در مورد پدر  . داستان درمورد پدر

هرگز درباره دیگران ، زود داوری نکنیم

دختر کوچولوی ملوس دو تا سیب در دو دست داشت. در این موقع مادرش وارد اطاق شد. چشمش به دو دست او افتاد. گفت، "یکی از سیباتو به من میدی؟" دخترک نگاهی خیره به مادرش انداخت و نگاهی به این سیب و سپس آن سیب. اندکی اندیشید. سپس یک گاز بر این سیب زد و گازی به آن سیب. لبخند روی لبان مادرش ماسید. سیمایش داد میزد که چقدر از دخترکش نومید شده است. امّا، دخترک لحظه‌ای بعد یکی از سیب‌های گاز زده را به طرف مادر گرفت و گفت، "بیا مامان این سیب شیرین‌تره!" مادر خشکش زد. چه اندیشه‌ای به ذهن خود راه داده بود و دخترکش در چه اندیشه بود.

هر قدر باتجربه باشید، در هر مقامی که باشید، هر قدر خود را دانشمند بدانید، قضاوت خود را اندکی به تأخیر اندازید و بگذارید طرف مقابل شما فرصتی برای توضیح داشته باشدو بقول حکیم ارد بزرگ : (هرگز درباره دیگران ، زود داوری نکنیم) .




dastan kootah  ، dastanhaye kotah  ، داستان درباره پدر و مادر ، یک داستان از پدر ومادر ، dastanhaye kootah  ، dastan kotah  ، dastanhaye kutah  ، dastane tarikhi  ، داستانهای کوتاه راجع به مادر ، dastan haye kutah  ، داستان درباره پدرومادر ، مهر و عشق مادر به فرزند...داستان کوتاه  ، dastane kotah  ، داستان هایی راجبه  ، dastan haye kotah