داستانهای کوتاه

داستان کوتاه ، DASTAN KOTAH . dastan kotah . dastane kotah . داستان کوتاه درمورد والدین . dastanhaye kotah . غصه های کوتاه فردوسی . dastan tarikhi . داستان درمورد محبت مادر . dastan kootah . داستان های کوتاه تاریخی . 16,432,352

داستانهای کوتاه

داستان کوتاه ، DASTAN KOTAH . dastan kotah . dastane kotah . داستان کوتاه درمورد والدین . dastanhaye kotah . غصه های کوتاه فردوسی . dastan tarikhi . داستان درمورد محبت مادر . dastan kootah . داستان های کوتاه تاریخی . 16,432,352

داستان کوتاه : وونن پادشاه ایران و اسب سپید

روزی اسب سپیدی را تقدیم پادشاه ایران "وونن" یکم پادشاه اشکانی نمودند و گفتند این اسب توسط بهترین سوارکاران آموزش دیده ، بدنی ورزیده دارد و بسیار باهوش است . یکی از مشاوران دربار گفت اسب سفید برای پادشاه ایران خوب نخواهد بود . وونن پرسید چرا ؟ و آن رایزن پیر گفت چون اسب سپید مرکب ارواح است . پادشاه ایران خندید و سوار بر اسب شد .
دانای ایرانی حکیم ارد بزرگ می گوید : سخن بدون پشتوانه ، یعنی گزاف گویی .

گفته می شود اسب سپید چندین بار جان پادشاه ایران را نجات بخشید و درنهایت آن اسب توسط یکی از جاسوسان رومی مسموم شد ...



داستان کوتاه : فرگون زیبا و برترین گنج زندگی

آروشا همسر یکی از مهتران دربار سلجوقی به فرگون (زیباترین زن زمانه خویش) همسر ملک شاه گفت : اگر گوش بر هر دیواری بگذاری ، از اهالی آن خانه خواهی شنید فرگون زیبا بزرگترین گنج گیتی را در اختیار دارد کلید دار خزانه ایران در واقع اوست و خندید . فرگون دستی بر موهای کودک زیبایش کشید و گفت گنج من همین کودک است . فرزند من بزرگترین داشته من است و همین برای من بس است آروشا تا خواست به حرفهای قبلی خود ادامه دهد دید فرگون بانوی نجیب و پاک نژاد ایرانی در حال دور شدن است . حکیم ارد بزرگ فیلسوف کشورمان که خود از تبار فرزندان ملک شاه و فرگون زیبا است می گوید : "مادر و پدر ، زندگیشان را با فروتنی به فرزند می بخشند" .

در واقع بانوی زیبای ایران "فرگون" به زن ایرانی می آموزد بزرگترین گنج گیتی در آغوش اوست و او باید نگهبان بدن ، روان و اندیشه او باشد .



داستان کوتاه : گستاخی رومیان

اردوان یکم در آذر ماه سال 126 پیش از میلاد دستور آزادی سه هزار اسیر رومی را داد . آنها با لباس مبدل برای ایجاد هرج و مرج و جاسوسی از مرزها گذشته و خود را به شهرهای ایران رسانیده بودند . بعضی از این اسیران بیش از 10 سال در زندان بودند آنها براحتی به زبان پهلوی (زبان آنروز ایرانیان) سخن می گفتند روزی که اسرا از پایتخت ایران خارج می شدند یکی از آنها مغرورانه به نوجوانی ایرانی که به آنها نگاه می کرد گفت خورشید ما را از شرق به غرب کشاند و ما آزاد شدیم . نوجوان هم خندید و گفت آخر خورشیدها در مشت پادشاهان ایران هست ! و آنها شما را پیاپی به غرب می بخشند !
دانای ایرانی حکیم ارد بزرگ می گوید : در کاخ های ویران شده نامداران سرزمینمان ایران می توان هزاران هزار چشمه جاری دید ...می توان فریادهای دادگستر آنها را شنید ... و تنهایی را از یاد برد .
این پرسش در ذهن ایجاد می شود آیا آن اسرا پیام مهر ایرانیان را حس کردند ؟!
خیر
پس از سال ها توطئه ، پنجاه سال بعد از این حادثه دهها هزار رومی وارد ارمنستان و آذربادگان ایران شدند .

مهر و سخاوت ایرانیان به شرق و غرب ، شمال و جنوب چه بازده ایی داشت ؟ جز پررویی ، گستاخی و زیاده خواهی ؟...




داستان کوتاه : سرباز ایران ابومسلم خراسانی

ابو جعفر منصور دومین خلیفه عباسی آنگاه که دید محبوبیت ابومسلم بمراتب از او که خلیفه است در بین تبار ایرانیان بیشتر است تصمیم به قتل او گرفت برای اینکار به حیله های بسیاری متوسل شد تا ابومسلم را برای اجرای نقشه شوم خویش به دستگاه خلافت بکشد .
روزی که منصور پلید همچون خفاشی خونخوار قهرمان ایرانیان ، ابومسلم خراسانی را با سربازان سیاه دل خویش دور از دسترس ایرانیان و بخصوص خراسانیان به قتل رساند نبض ایران ایستاده بود .
آنگاه که پیکر شهید سرخ ایران را از دستگاه خلیفه به بیرون کشیدند منصور دید بر روی زمین گردنبندی از پوست آهو افتاده آن را باز کرد و در آن بر پوسته یی نازک به زبان پهلوی خطوطی دید دانشمندان دربار منصور متن را ترجمه کردند :
« سرباز ایران ابومسلم خراسانی »
فیلسوف و متفکر کشورمان حکیم ارد بزرگ می گوید : ابومسلم خراسانی نماد برافراشته آزادگی ایرانیان است او بندهای دشمنان ایران را پاره کرد و خون گرمی شد در رگهای سرد کشورمان ، خونی که تا ابد در دل این کشور خواهد جوشید و هر زنجیری را پاره خواهد نمود .

ایرانیان از همان روز تصمیم به نابودی دودمان جور و ستم عباسیان را گرفتند کسانی همچون سنباد اسحاق ترک مقنع و بابک خرم دین پرچم انتقام خون ابومسلم را بر دست داشتند و در نهایت به تدبیر مرد جاودانه ایران خواجه نصیرالدین توسی سلسله عباسیان با خواری و خفت تمام به پایان رسید