داستانهای کوتاه

داستان کوتاه ، DASTAN KOTAH . dastan kotah . dastane kotah . داستان کوتاه درمورد والدین . dastanhaye kotah . غصه های کوتاه فردوسی . dastan tarikhi . داستان درمورد محبت مادر . dastan kootah . داستان های کوتاه تاریخی . 16,432,352

داستانهای کوتاه

داستان کوتاه ، DASTAN KOTAH . dastan kotah . dastane kotah . داستان کوتاه درمورد والدین . dastanhaye kotah . غصه های کوتاه فردوسی . dastan tarikhi . داستان درمورد محبت مادر . dastan kootah . داستان های کوتاه تاریخی . 16,432,352

داستان کوتاه : ایرانم ایرانم یارانم...

آنگاه که شمشیر پلید و اهریمنی خائنین پشت فرمانروای بزرگ تاریخ ایران را شکافت و شیرمرد کشورمان نادرشاه افشار را به زانو انداخت ، نادر با دست خون آلود خویش مشتی خاک به دست گرفت و گفت خاک ایران نادرها دارد ... فیلسوف خردمند کشورمان حکیم ارد بزرگ می گوید : کجا دلبری زیباتر از "ایران" سراغ دارید ؟ معشوقی که هزاران هزار پیکر عاشق در زیر پایش ، تن به خاک کشیده اند .

آنگاه که نانجیبان خواستند سر نادرشاه افشار منجی ایران در هنگامه تاراج کشور را از تن جدا کنند او با صدای نحیف می گفت ایرانم ایرانم یارانم...



داستان کوتاه : آخرین زمستان سرد عمر حکیم توس ، فردوسی

آخرین زمستان سرد عمر حکیم توس فردوسی ،
مردی از دور دست ها ، پس از گذشت از برف و بوران شدید ، خود را به خانه حکیم می رساند
می گوید ای خردمند به من بگو چطور آتشی در وجود توست که سروده هایت مرا از فرسنگها دور تر در چنین حالتی به سوی تو کشانید .
حکیم فردوسی با روی گشاده و پر مهر می گوید : "عشق"
و مرد جوان بار دیگر پرسید : که این عشق چیست ؟
و حکیم گفت :
ازین راز جان تو آگاه نیست
بدین پرده اندر ترا راه نیست

همه تا در آز رفته فراز
به کس بر نشد این در راز باز

برفتن مگر بهتر آیدش جای
چو آرام یابد به دیگر سرای

دم مرگ چون آتش هولناک
ندارد ز برنا و فرتوت باک

درین جای رفتن نه جای درنگ
بر اسپ فنا گر کشد مرگ تنگ

چنان دان که دادست و بیداد نیست
چو داد آمدش جای فریاد نیست

سی سال گذشت ، بار دیگر آن مرد آمد و اینبار با فرزند خویش ،
به دیار حکیم توس ، بر مزار حکیم نشست و از ته دل ناله ایی بر آورد و به فرزند گفت آن روزی که میهمان خانه این خردمند بودم فهمیدم آن خانه همچون پیکانی بر ابرها سوار است و من باید پیاده شوم فردوسی نمرد او پیش تاخت و ما در این روزگار محدود اسیر و محکوم بر فناییم . امروز همین مزار هم دلگرمی و نوای عشق او را در بر دارد . حکیم ارد بزرگ می گوید : ویرانه کاخ های برآزندگان هم ، هزاران گهواره امید بر بستر خویش دارد .

گفته می شود بعد ها فرزند آن مرد به تعداد سالهای عمر حکیم توس شاهنامه را باز نویسی کرد . و در پایان همه آن ها به رنگ سرخ نوشت : "عشق"




داستان کوتاه : ارزش اساطیر ایران زمین

گفت فلانی این همه داستان از اساطیر ایران نوشته ایی ! واقعا چرا ؟! آیا اساطیر ما زنده می شوند و آیا اساطیر ایران ، در حال حاضر می توانند معنایی فیزیکی و حقیقی داشته باشند و ما را از هزار درد بی درمان نجات دهند ؟! و در آخر هم خیلی محکم گفت : به نظر من شما بیخود به گذشته پر افتخار ایران می پردازید ...
کمی نگاهش کردم دو جمله از حکیم ارد بزرگ به ذهنم آمد اما قبل از مطرح کردن جملات به آن دوست گفتم : به امید و قابلیت آن باور داری ؟
گفت : بله ، صد در صد
گفتم : حکیم ارد بزرگ می گوید : اسطوره ها زاینده اند ! آنان برای فرزندان سرزمین خویش همواره امید به ارمغان می آورند .
و بعد دوباره به آن دوست گفتم : قبول داری که جوانان نا امید بدنبال پر کردن خلاء درونیشان هستند ؟
و او گفت : بله
و جمله دوم حکیم ارد بزرگ را گفتم : سرزمینی که اسطوره های خویش را فراموش کند به اسطورهای کشورهای دیگر دلخوش می کند فرزندان چنین دودمانی بی پناه و آسیب پذیرند .

آن دوست اینگار یک چیز تازه یافته بود و به آرامی گفت پس برای همین بروسلی ، جومونگ ، آرنولد ، مارلون براندو و... می شوند همه چیز جوانان ما ...




داستان کوتاه : ادب نمایه آغازین خرد است

مهرداد فرمانروای ایران به پیرمرد گفت از فرزندانت بگو
و او گفت : پسر بزرگم بسیار قوی است و به این خاطر کارهای سخت را بخوبی انجام می دهد
فرزند میانه ام اهل زن و زندگی است و بی آزار است و به کسی کاری ندارد .
فرزند آخرم با ادب است .
مهرداد اشکانی دستی بر شانه پیر مرد گذاشت و گفت به آخرین پسرت بگو به دربار ایران بیاید و از جای برخواست و با همراهان خویش دور شد . حکیم ارد بزرگ می گوید : "ادب نمایه آغازین خرد است . "
چند سال بعد شهرت شهر باستانی تمیشه در همه جای ایران پیچیده بود به نیک رفتاری و دادگری فرماندار و سرپرست شهر ، آری آن سرپرست کسی نبود جز فرزند آخرین همان پیرمرد ...


یادآوری : شهر باستانی تمیشه در استان گلستان قرار دارد و پیشینه دقیق تاریخی آن نامشخص است هر چند در دودمان اشکانیان آباد بوده است .